قند مکرر

← بازگشت به فهرست اشعار

به دوست عزيزم شاعر توانا و گرانمايه جناب آقاي محمد مجد آريا “مجد” در جواب مُوَشح محبت آميزي که براي من سروده بودند اين غزل موشح را تقديم مي‌کنم مهـربان دوسـت بـه مـن قند مکـرر دادي چه کريمانه سخن در حق من سر دادي حال من حال بدي بود خُم باده به دوش آمدي از در و بر من دو سه ساغر دادي مست گرديدم و ديوار قفس بشکستم تو مرا تا به فراسوي فلک پردادي ديو شب را به دريدم دل اگر، مي‌دانم تو به دست من کم حوصله خنجر دادي من سزاوار ثناي تو نبودم هرچند تو به من ز آنچه سزا بود فراتر دادي جور بازيگر چرخ از تن من برد توان تو مرا بار دگر روح به پيکر داد در گشودي و به آيين تسلسل بر من از خم مهر و وفا باده مکرّر دادي آنچه از خوان محبت رسد از دوست به دوست به من چشم طلب دوخته بر در دادي ره نشين بودم و دنبال درم مي‌گشتم تـو مـرا دُّر گرانمايـه‌تـر از زردادي ياد بادت که به ياد آوريم برگي سبز باز زان گلشن موزون و مشجر دادي التفاتي است در آن شعر موشح به شباب لقب شاعر و عنوان سخنور دادي ترکيب اولين حرف مصراع‌هاي اول بيت‌ها «محمدمجدآريا» مي‌شود.